فراق ، فراغ
زمانی که مدرسه می رفتم زنگ درس دیکته برام سخت بود به عبارتی دیکته را دوست نداشتم،
یکی از خاطره های آن نوشتن این دو کلمه بود
فراق و فراغ
وقتی معلم می گفت فراق ، فراغ باید کمی مکث می کردی و بعد می نوشتی و معلم وقتی دیکته من را تحصیح می کرد .
می گفت چند مرتبه بهت بگم ،باید به معنی جمله توجه می کردی .
من سکوت می کردم چون این کلمه برای من بی معنی بود بعد می گفت: ده مرتبه کلمه فراق را با معنی آن بتویس !
فراق ، دوری ، جدایی ، تنهایی
فراق دوری ، جدایی ، تنهایی ،
شب فراق که داند که تا سحر چند است !!!! ( سعدی )
حالا متوجه شدم که من چرا کلمه فراق را دوست نداشتم ،
و همیشه فراغ برام این بود،
و نه این فراق ،
+ نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 5:57 توسط هما اثباتی
|