تک درخت محله قسمت دوم
بعد از مدتی به دیدار تک درخت محله رفتم ، سر سبزی آن مرا خوشحال کرد ، به سمتش رفتم و سلامی به خوشحالی برگهای زیبایش به او گفتم، او هم خندان به من نگاه کرد و گفت : سلام دوست قدیمی من .
از او در مورد خوشحالی اش سوال کردم او این چنین گفت :
روزی صدای باز شدن پنجره کنارم را شنیدم ، خانم مهربانی را دیدم که از دیدن برگهای پژمرده من ناراحت شد و بعد با مقداری آب به سراغ من امد و برگهای مرا شستشو داد ، چند روزی این کارر را با عشق انجام می داد و من برای تشکر از او روز به روز برگهایم سر سبز تر و بزرگ تر می کردم و جواب محبت این دوستم را با سایه ای زیبا به اوتقدیم می کنم .
وامسال برای محبت دوستم که مرا آب می دهد میخواهم با توت های شیرین هم ازش تشکر کنم .
درخت گفت ؛ زندگی پایان نگرفته و آینده ای در پیش است ،
من هم از خوشحالی درخت توت زیبا خوشحال شدم و برای ماندکار ماندنش دعا کردم ،
به دست خود درختی می نشانم
به پایش جوی آبی می کشانم ،
تشکر فراوان از محبت فراوان دوست مهربون درخت دوست که هر روز برای زیبایی تک درخت محله تلاش می کند .
هنیشه سبز باشید ،
مهربانی کنیم ، تا مهربانی ببینیم