از کجا بگم ، اکثر مردم بالا پشت بام می خوابیدن چون خونه ها شخصی بود ، و هنوز کولر اختراع نشده بود . 

وقتی در شبهای تابستان باران می بارید وپشت بام خوابیده بودیم  سرمان را زیر لحاف می کردیم ، و دلم نمی خواست از جای خود  بلند شوییم واز پشت بام پایین  برویم . 

بابا می امد لحاف را از روی ما بر می داشت و ما مجبور می شدیم متکا زیر بغل با سرعت ۱۰۰  پایین برویم ، 

وقتی که بارون می آمد و لواشک ها روی پشت بام بود همه اعضای خانه سینی لواشک را  بدست می گرفتند و از پشت  بام  پایین می آمدند. 

اما اگر هنوز مایع لواشک داخل سینی سفت نشده  بود یک سیتی روی آن قرار می دادند که بارون داخلش نرود . غو غایی بود ، 

و گاهی باران اجازه  نمی داد که این کار ها انجام  بگیرد چون  آنقدر داخل سینی لواشک آب بارون پر می شد که از ناودان خانه  ها می آمدپایین و تمام حیاط لواشکی می شد ، 

حالا دیگه کسی پست بام‌نمی خوابد و لواشکی هم روی پشت بام ها نیست ، !!

فقط ناراحت این هستم که دره تنگ شده و پوشش گیاهی روی کو ه  ها و تپه ها  نیست و سیل هم راه خودش را پیدا کرده و به سرعت داره سنگهای کوه را با خود حمل می کند ، 

این هم تابستان  بارانی مرداد ماه آن سالهای خیلی دور