همیشه از تاخیر های هواپیما اعتراض داریم اما قصه امروز جهت عکس آن است.

،یکی بود و یکی نبود ،

شیراز بودیم و پدر و مادر عزیزم مسافر شیراز بودند .

صبح زود خیلی با عجله آماده شدیم و به فرودگاه رفتیم ، هنوز یک ساعت مانده بود که هواپیمای آنها به زمین بنشیند . اما اطلاع داشتیم که هواپیما چند دقیقه ای است که از فرودکاه مهر آباد تهران بلند شده و به مقصد شیراز در حال پرواز است ،

خیلی خوشحال که یک ساعت زود تر در در سالن فرودگاه شیراز هستیم ،

ناگهان صدای مادرم را شنیدم که گفت کجا می روید ما اینجا هستیم .

گفتم چقدر زود ، ما دیر کردیم !!!!!

پدر گفت : وقتی نماز صبح را خواندیم گفتم چرا توی خونه بنشینیم آمدیم فرودگاه ، بعد از نیم ساعت بلند گو اعلام کرد اگر مسافر پرواز بعدی در سالن حضور دارد ، بیاید با این پرواز سفر کند و ما هم یک ساعت زودتر پرواز کردیم . و ما منتظر شما بودیم اوخندید . پدر گفت : می بینم الحق فرزند خودم هستی شما هم یک ساعت زود تر به استقبال آمدید ،

گفتم چطور اینطور میشه ،؟ پدر گفت همیشه یک عده خوابند ،

: سحر خیز باش تا کامروا باشی

دیگه گله نکنیم هواپیما تاخیر داره ، !!!!!