از خونه ای بگم که از داخل حیاط سه طبقه بود و از کوچه دو طبقه .

آشپز خونه در انتهایی ترین مکان ساختمان بود اتاقک زیر شیرونی .

باید دو تا پاگرد را طی می کردی تا به نقطقه ای که خوشمزه ترین غذا ها پخته می شد می رسیدی . فسنجونی که روی چراغ والر خواراک پزی از شب تا صبح در حال پختن بود. بی نظیر بود .

مادرم خانمی بود که همیشه خونه اش سبز بود ، وقتی وارد حیاط خونه با اجر بهمتی قرمز می شدی اولین چیزی که توجه شما به آن جلب می شد ، سبزی های شسته شده بود که روی لبه حوض بود ، و من به اون خونه می گفتم خانه سبز .

او مدت ۷ سال( بچه های من کوچک بودند ) بر ای من سبزی قورمه سبزی درست می کرد و می گفت تو نمی خواهد از این کار ها با بچه کوچک انجام بدهی این کار با من است ،

دیروز برای خرید روزانه رفته بودم دیدم سبزی ها خیلی خوب هستند سبزی برای قورمه سبزی خریدم ، به فروسنده گفتم فقط سه قلم تره جعفری شنبلیله ، مورد دیگر را نام برد گفتم ما تهرونی ها فقط این سه قلم را می گیریم و باید مثل مامانمون غذا درست کنیم ،

سبزی ها ر آماده کردم اون کاسه بزرگه مسی که بهش برنج خیس کنی می گفتیم و مامان برام سبزی سرخ کرده تقدیم هما می کرد، اماده کردم ،سبزی را ریختم داخل اون دیدم مگر من می تونم این کاسه را پر از سبزی سرخ شده کنم ، کار مامانم بود که این حجم سبزی سرخ می کرد.

خلاصه کلی به یاد زحمات مامان افتادم که سفره دوازه نفره( دوازده متری ) را اداره می کرد.

مامان عزیزم خانم سبز روحت شاد باشه .

چه قورمه سبزی درست می کردی پر از عشق بود