مادرم می گفت ماه رمضان خیلی قشنگه ،
همه چیز نظم داره
خوردن ، خوابیدن ، ساعت داره
ساعت در ماه رمضان معنی پیدا می کند
چه سحر های زیبایی داشتیم
در کنار سفره دوازده متری ( ۱۲ نفره )
در کنار بی بی جون
بی بی جون می گفت دعای سحر را یکی بلند بخونه اینطوری صفا می کرد ، می گفت شما ها بخونید من صدا ندارم ، رمضان برایش خیلی مهم بود ، البته باید بگم روزه برایش مهم بود
باشه بقیه داستان خونه با اجر بهمنی قرمز در ماه رمضان برای بعد ،
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 15:23 توسط هما اثباتی
|