سلام

با خود اندیشیدم که به مناسبت تولد حضرت عبدالعظیم حسنی ، خاطرات خوشی که در دوران کودکی از این مکان مقدس داشتم بنویسیم ،

برای رفتن به شهر ری هم خودش داستانی داشت ، تا میدان شوش می آمدیم بعد سوار اتوبوس می شدیم ، (تاکسی های خطی از نزدیکی منزل )

وقتی وارد حرم می شدیم در رواق های نزدیک به حرم سفره های کوچک نذری پهن بود و مداحی ،روضه می خواند سفره حضرت رقیه بود که نان و پنیر و سبزی خوردن در اتمام روضه خوانی بین زوار تقسیم می شد و شاهد چندین سفره در گو.شه های حرم بودی و ما همیشه نذرمان برای نمره خوب گرفتن بود .

و بعد ناهار کباب کوبیده با ریحون و ماستی که درون ظرف های سفالی بود می خوردیم و بعد عصر راهی منزل می شدیم

یکی از تفریح های خانوادگی رفتن زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی بود ،

یادش به خیر درختان بلند که حاجی لک لک روی آن بود فقط و فقط در آنجا بود ، ( حاجی لک لک بود )

خاطرات زیبایی از انجا دارم

سفر به اتفاق پدر و مادرم و بی بی جونم ، و زن عمو ،و عموی عزیزم و که هیچ کدام ازآنها در میان ما نیستند (روحشان شاد باشه )

روزهای خوش گذشته

در کنار خانواده به زیارت حضرت عبدالعظیم