بی بی جونم
یادی کنم در این شب جمعه از بی بی جونم ،
وقتی شبها تشک ها را ردیف تو اتاق بزرگه پهن می کردیم ، تشک من کنار تشک بی بی جون بود
او می گفت: به متکا بگو برای اذان صبح بیدارت کنه .
می گم بی بی مگه میشه ، می گفت آره میشه ( به شوخی میگفت ، میش است بز نیست ، شوخی شب )
حالا می بینم اون گفتن تمرکز مغز بود که هنگام خواب به مغز برنامه می دادیم .
الان من هر ساعتی را نیت کنم و تمرکز کنم . بیدار می شوم
بی بی جانم خدا رحمتت کند ،
ارده قوی می خواهد ،
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 6:37 توسط هما اثباتی
|