لواشک و باران
براتون بگم
به باغ پدری رفتیم ،برای چیدن آلوچه در هنگام چیدن چندین مرتبه این شعر را خواندیم
بهتر آنست ، که بهر آلوچه سگک سوی لواسان بروم
تمام مرحله ها را برای آلوچه انجام دادیم وپشت بام را با دو آفتابه آب شستیم
و سینی های استیل را در کنار هم ردیف کردیم
و آب لواشک را داخل سیتی ها قرار دادیم ،
هوا کمی باد و ابری اما خبری از باران نشد
صبح هنگام صدای آب شنیدم ، گفتم شهرداری دارد درختان کوچه را آب می دهد
پرده اتاق را کنار زدم دیدم ای دل غافل بارون داره میآید
به یاد سالهای خیلی دور افتادم که همیشه باران تابستانی داشتیم به خصوص فصل لواشک ،
آنقدر بارون می آمد که از ناودون ها همراه بارون آب لواشک در حیاط جاری می شد
این هم سرنوشت آب لواشک
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم تیر ۱۴۰۴ ساعت 5:0 توسط هما اثباتی
|