بابا ی عزیزم بیست دو سال قبل  صبح زود لباس پوشید و 

از درب حیاط رفت بیرون برای نان خریدن ، 

اما پدر عزیزم ، مورد اصابت یک راننده عجول و از خدا بیخبر قرار گرفت و راننده پا به فرار گذاشت و رفت .

او دیگر به خانه نیامد 

پدر جانم روحت شاد